امید یعنی دخترم
بدون عنوان
ن روز... از تو بهار جوانه زد رنگین کمان هفت رنگ شد ار نامت خورشید درخشید باران باریدن گرفت به برکت آمدنت آسمان زمین را نقل پاشید به گمانم خدا مهربان تر شد ویا دل من ارام تر شد... و من تکه ای از آسمان ،تکه ای از خدا را در آغوش کشیدم من مادر شدم،عاشق ماندم،پرستیدمت... عزیز دل مامان و بابا،توآمین زیبای خداوندی به آرزویی که از صمیم قلب کردم. دختر خوشگل من الان 1 سال 2 ماه22 روزه است دیگه کاملا راه میره ومیدوه مامان وبابا می گه دده می گه داداش می گه به به اب به عمه میویی (گربه) ...... دختر خوشگلم خوشحالم که تو را دارم امیدم ...
نویسنده :
مامان وبابای نفس خانم
14:52
فرشته کوچولوی زیبای من
عشق مامان زندگی خوشگلم همه وجودم 8ماه و 27 روز از به دنیا اومدن شما می گذره الان 8 ماه که چشمهای خوشگلت را باز کردی و اومدی تو زندگی ما عشقم الهی مامان قربون اون خوشگلی هات بشم الهی مامان فدای اون قد بلندت بشم تپلی مامان الهی فدای اون شیرین کاریهات بشم اینقدر خوبی که دل همه را بردی دختر قشنگم الان دیگه کامل می شینه یعنی خودش از حالت نشسته تغییر وضعیت میده به حالت خوابیده و برعکس عمرمن الان تقریبا دو هفته است که دیگه کاملا چهاردست و پا رفتن را یاد گرفته وتمام خانه را سرک می کشه نفس من دیکه لبه های وسایل خانه را می گیره و با دوتا زانو می ایستهکه من باید تمام وقت مواظبش باشم که پرت نشه زمین جیگر مامان الان ماما می گه دد و به به ...
نویسنده :
مامان وبابای نفس خانم
11:14
این دختره یا عشقه
دختر ناز من امروز 4 ماه 19 روزشه دیگه یه خانم خوشگل شدی بزرگ شدی تازه دو روز پیش غلت زدی که انگار خدا بهترین نعمتش بهم داد و خدا را به خاطر سلامتیت شکر کردم هزار بار خیلی شیطون شدی نفس مامان همش بغل می خوای میرم اشپزخانه جیغ میزنی همه خانه را رو سرت میزاری همیشه باید کنارت باشم
نویسنده :
مامان وبابای نفس خانم
18:24
روزهای شیرین من ودخترم
سلام عشق مامان الهی قربونت بشم که این روزها اینقدر شیرین و دوست داشتنی شدی مامان قربون خنده ات بشم که از ته دلت برامون می خندی نفس مامان امروز دختر من 76 روزه است والان مثل فرشته ها خوابیده اخه امروز با هم رفته بودیم خرید خسته شده خانم ناز برعکس 2 بار قبل که رفته بودیم خرید همیشه خواب بود امروز بیشترش بیدار بود تو بقلم ودوست داشت بیرون نگاه کنه و هرچی پتو انداختم روسرش سرش بیرون می اورد قربونت بشم مامان کلی با هم خرید کردیم ولی بیشترش برا دخملم بود چندتا لباس خوشگل برا بابایی هم لباس خریدیم این روزها پارمیسا خوشگل من با اون خنده هاش من وبابایش را حسابی دیوانه خودش کرده خیلی خودش را برام لوس می کنه شیطون خانم برا خودش حرف میزنه وبا اون ...
نویسنده :
مامان وبابای نفس خانم
18:01
نفس منه دخترم
دختر خوشگلم عزیز دلم الان که برات می نویسم 52 روزه هستی یعنی فرشته ما الان 52 روزه که اومدی توزندگیم میدونم خیلی دیر اومدم برات بنویسم اخه خوب خودت مقصری یه کوچولو شیطونی و گریه می کنی نفس مامان برا همین همه وقتم را برای تو میذارم دختر نازم شما 31/6/93 تو یه روز تابستانی پاییزی به دنیا اومدی توی بیمارستان محب کوثر دخترم ساعت 7 صبح بود که با دوتا از مامان جون ها رفتیم بیمارستان خیلی حس عجیبی بود اصلا باورم نمی شد که تا چند ساعت دیگه من یدونه فرشته تو بغلم دارم یه چیزی بگم الان هم هنوز باورم نمی شه ساعت 9:30 دقیقه بود که رفتم اتاق عمل بعد از چند دقیقه که یدفعه با صدای گریه ات تمام بدنم شروع به لرزیدن کرد و اشکهام جاری شد از یه پرستاری که تم...
نویسنده :
مامان وبابای نفس خانم
17:12
بدون عنوان
خدا بهترین هدیه اش را به من داده
پارمیسا خوشگل مامان 31/6/93 ساعت 9:30 دقیقه بیمارستان محب کوثر توسط خانم دکتر صرام به دنیا اومد و اون قدمهای خوشگلش را روی چشمای ما گذاشت حالا این دختر خوشگل شده همه زندگی من با تمام وجودم دوستش دارم یه لحظه ندیدنش من را دیوانه می کنه فرشته مهربون مامان از ایننکه برای منی از اینکه دختر منی خوشحالم عزیزم
نویسنده :
مامان وبابای نفس خانم
11:41
6 روز تا بوسه بر عشق
سلام عشق کوچولوی مامان الهی مامان قربون دست وپای کوچولوت بشم که دیشب تازه ساعت 3 شب فعال شده بودن اینقدر لگد زدی وشیطونی کردی از ترس اینکه یه موقعی کاری نکنی راهی بیمارستان بشیم پا شدم تو خانه راه می رفتم الهی مامان قربونت بشم یه 6 روز دیگه صبر کن حسابی تپلی و چاقالو بشی بعد بیا بقل مامان دختر خوشگلم میدونم جات تو دلم مامان تنگ شده میدونم دیگه حسابی برا خودت خانمی شدی بزرگ شدی و دیگه دلت برای مامان و بابا تنگ شده زودی می خوای بیایی بیرون دیگه این روزها روزهای اخره روزهای که تو دلم بودی اگر کم تکون می خوردی نگرانت می شدم اگر زیاد تکون میخوردی نگران می شدم حالا دیگه میایی بغلم میایی پیشم دیگه از این به بعد مراقبت بیشتری احتیاج داری خدایا بهمن ...
نویسنده :
مامان وبابای نفس خانم
10:22